سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از فضل دانشت آن است که دانشت را کم انگاری. [امام علی علیه السلام]
علمی فرهنگی هنری
 
رویکرد انسان شناسی به وحدت زبانی قومی و تکثر گرایی آن

       رویکرد انسان شناسی به وحدت زبانی قومی و تکثر گرایی آن-سید جواد مسکینی

مقدمه:

زبان شناسی دانشی است که به مطالعه عناصر زبان از حیث واژه ،واج ،معنا،صرف و نحو،ساخت،آوا، کاربرد شناسی زبان و تحلیل گفتمان می پردازد.انسان شناسان دربرخورد با تنوعات زبانی اقوام مورد بررسی که عمدتا نانویسا و بسیار غریب به نظر می آمد از دانش زبان شناسی در شناخت فرهنگ وباورهای آنان استفاده های بسیاری کرده اند .انسان شناسی زبان شناختی یک نوع گرایش بین رشته ایست که در سه حوزه زبان شناسی توصیفی(مطالعه ساخت و کاربرد زبان و مقوله بندی تجارب انسان ها در آن)،زبان شناسی تاریخی (ریشه یابی زبان سیر دگرگونی زبانی از طریق مشابهت های زبانی )و زبان شناسی اجتماعی (جایگاه اجتماعی افراد وبکارگیری زبان ولهجه متناسب با آن و مطالعه زبانی در محیط های چند زبانه)درحال مطالعه و تحقیق می باشد. از علاقه های انسان شناسی زبان می توان به رابطه زبان و فرهنگ،زبان و هویت،زبان و قومیت و ... اشاره کرد.                                                                     
 در این مقاله کوتاه سعی داریم موضع انسان شناسان را در برابر تحولات هم گر(وحدت گرا)و نیز رویکردهای کثرت گرا (واگرا)راتبیین کرده و در پایان به نقد کوتاهی دراین زمینه می پردازیم .                                                                                           
کلید واژه :کثرت گرایی زبان ، هم گرایی زبان،قومیت،ملت،،جهانی سازی.

 انواع رویکردهای وحدت گرا در زبان شناسی
اولین موج:

دربرخورد اولین انسان شناسان با اقوام ابتدایی و زبانهای بومی و ناآشنای آنان،بدلیل غلبه تفکر تکاملی و اشاعه ،این دسته از محققان انسان شناس و زبان شناس این گونه اززبانها را مراحل ابتدایی و ساده زبان کامل اروپایی یعنی زبان خود می پنداشتند و با برخورد با برخی تشابهات واژگانی  و آوایی و تمسک به مطالعات تطبیقی تاریخی در زبان شناسی (مانند کار سوادش) و یا حتی بررسی فضای واجی زبان ها ،یا مطالعه فضای معنایی و حتی بررسی ساخت زبان و ژرف ساخت آن (چا مسکی) به دنبال ایجاد هم گرایی و وحدت در این آشفتگی و واگرایی زبانهای متنوع در اقوام مورد بررسی بودند(برتون،1380) .
دومین موج:

از رویکرد هم گرایی در زبان به قرون هجدهم و نوزدهم میلادی و زایش ملت ها و شکل گیری دولت های ملی (برپایه حق خاک و حق خون ) در اروپا برمی گردد این دولتها با ارائه تز یک ملت یک فرهنگ و یک زبان و با ملاک قراردادن یک زبان قومی و رسمیت دادن به آن در حوزه های سیاسی اداری آموزشی و یا توسل به ابزارهایی مانند مدارس و دانشگاه ها و مطبوعات نوعی پرستیژ بالا را برای زبان ملی((H و اعتبارکردن حیثیت پایین(L ( برای زبان اقوام به سرکوب و نفی زبانهای قومی پرداختند(فیشمن،1982)،استدلال آنان این بود که این گونه زبانها را مانعی بر مسیرملی گرایی ونیز عامل ایجاد جدایی طلبی در میان ملتها می دانستند و در ضمن هزینه های اداری و آموزشی بسیاری را برای چند زبانی متصور بودند همین رویه را در سده نوزدهم و بیستم در دیگر قاره ها و در کشورهای آزاد شده  از استعمار در قالب ملت های جدید می بینیم .جمعی از این کشورها مخصوصا در قاره آفریقا با رسمیت بخشیدن به زبان استعمارگر و برخی با رسمیت دادن به زبان یک قوم مسلط یا اکثریت و عدم توجه به دیگر زبانهای قومی (هند و ایران)به این روند ادامه دادند.(برتون،1380) حتی رژیمی هم چون اسرائیل با احیاء کردن زبان مرده و خاموش عبری که زبان نیایشی بود به همان پروژه ملت سازی و هم گونی زبانی دست زدند.(فیشمن،1982)
سومین موج:

از هم گرایی زبانی دردو دهه اخیر همزمان با رشد پدیده جهانی سازی (که خود معلول رشد بخش خدمات در نقاط مختلف جهان و تقسیم کار جهانی درعرصه اقتصاد بود) بوجود آمد در زمینه جهانی شدن و ضرورت های ارتباطی که احساس می شد،جمعی از زبان شناسان دست به  تهیه زبانهای میانجی بین المللی زندند(اینترلینگرا، اسپرانتو و...)که تجربه موفقی نبود.(wekipedia) چرا که در ساخت این زبانها از عناصر زبانی همه کشورها استفاده نشده بودو نیز این زبانها در دنیا گوینده نداشت و اما عملا هژمونی زبان انگلیسی از اواسط قرن بیستم بر همه زبانهای ملی و قومی چنان گسترده شد که نیازی به زبان بین المللی احساس نمی شد و نقش زبان میانجی را نیز برعهده گرفت جریانی که در حال حاضر هم زبان علم،سیاست و اقتصاد و نیز رسانه ها و حتی زبان گردشگری است و این روند باهژمونی رسانه های آمریکایی در سطح جهان و نیز حاکمیت آمریکا بر فضای سایبری تقویت شده است و به نوعی در حال ایجاد دگرگونی دیگر زبان هاست به همین دلیل است که اتحادیه های زبانی (فرانسه زبانان و عرب زبانان) در حال مقاومت در برابرهژمونی زبان انگیلسی هستند.(برتون،1380)

موضع انسان شناسی زبان در برابر هم گرایی زبانی

نقد:
اولین نقدی که بر تکثرگرایی می توان ارائه کرد اینست که توجه همزمان به تمام زبانها مخصوصا بعضی محیط های غنی وبسیارمتنوع چند زبانه و چند قومی و نیز توجه به زبان ملی برای اداره کشورها و هم چنین زبان میانجی بین المللی عملا غیرقابل اجراست پس دایره تکثر گرایی زبانی در محیط های بسیار متنوع و غنی فرهنگی بسیار محدود است.
دیگر این که زبانهای میانجی ملی و فراملی که راه حل انسان شناسان و زبان شناسان برای تسهیل ارتباط بین اقوام و ملتهاست باعث ایجاد تغییرات ،هرچند با سرعت کمتر،در زبانهای محلی شده و آنها در دراز مدت قطعا دچار دگرگونی و در نهایت هم گونی و هم گرایی خواهد کرد.
علاوه بر این، مقابله با وحدت گرایی و ترس از نابودی زبانهای قومی در سطح ملی و بین المللی ناشی از تفکر ساختی و ایستا گراست با کمی دقت در شکل گیری زبانهای متنوع قومی متوجه خواهیم شد که روند شکل گیری آنها در تعامل پویا در طول زمان با زبانهای اقوام همسایه و ملتهای دیگر بوده است و وام گیری زبانی و تاثیر و تاثر زبانی در طول تاریخ وجود داشته تنها تفاوت در آن است که در حال حاضر سرعت این تحولات بیشتر شده است و تعامل زبانهای فراملی و محلی نه تنها در بیشتر موارد باعث یکدستی زبانی و فرهنگی نشده است بلکه می تواند سنتز جدیدی از زبانهای مختلف و تجهیز بیشتر زبانهای دارای ساختار وادبیات کهن به لغات جدید شود و نگاه جدید فرهنگی را نهایتا ایجاد  کند.

نتیجه گیری :
ازآنجا که سیاست های جهانی و ملی درجهت خط مشی ها و چاره جویی های انسان شناسان وقوم شناسان که دغدغه حفظ فرهنگ ها و ارزش های قومی را دارند نیست و سرعت تحولات زبانی و به تبع آن فرهنگی بسیار شدید و پیچیده است به نظر می رسد وظیفه انسان شناسان زبان شناسی علاوه بر پررنگ سازی اهمیت زبانهای قومی در سطح ملی و بین المللی و مبارزه جدی در جهت ایجادتکثر گرایی زبانی در سیاستهای فرهنگی کشورهابایستی صرف ثبت و ضبط زبانهای قومی که بیشترشان نانویسا و بدون ساختار و ادبیات هستند شود چرا که تجربه رژیم اسرائیل به خوبی نشان می دهد که با ثبت یک زبان نه تنها می توان از آن حمایت کرد بلکه پس از سده ها از کم رنگ شدن آن وحتی خاموشی آن زبان می توان با فراهم تر شدن فرصت مناسب دست به احیاء آن زد.پس اصل اساسی درراه حفظ زبانهای قومی ثبت علمی این زبان هاست.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محمد قربانی 94/11/8:: 9:59 صبح     |     () نظر
 
قوم گرایی درمان یا درد یا ؟

ابراهیم حاجیانی عضو هیأت علمی دانشگاه-فصلنامه مطالعات راهبردی-سال چهارم شماره اول و دوم-بهار و تابستان 1380 شماره مسلسل 11و 12

مقدمه 

بحث از قومیت گرایی از جمله موضوعات حساسی به شمار می آید که در ارتباط مستقیم بامنافع ملی کلیه کشورهایی قرار دارد که به نوعی چندین قوم مختلف را دربرمی گیرند. از آن جا که اکثر واحدهای سیاسی ملی معاصر از مزیت همگنی قومی برخوردار نیستند، طراحی یک سیاست قومی مناسب برای نیل به منافع ملی را می توان موضوع عام عصر حاضر - و از آن جمله ایران -به حساب آورد. نوشتار حاضر درآمدی است بر تحلیل وضعیت قومیت گرایی در ایران و سعی دربیان کلیاتی دارد که لازم است در مقام طراحی الگوی قومی مورد توجه قرار گیرند تا منافع ملی جمهوری اسلامی ایران حفظ و تحصیل گردد.

الف - تنوع قومی در ایران

ب - شاخصهای بحران قومی در ایران


ناگفته پیداست این طیف درجات مختلف شدت مسأله قومی را به طور کلی نشان می دهد؛بنابراین در این جا با طیفی از مراحل مختلف بحران در زمینة اقوام روبرو هستیم . حال پاسخ به این سؤال که اقوام ایرانی در کجای این طیف بحرانی قرار دارند، بسیار مهم است . (13) برای ابهام زدایی از بحث می توان مسأله قومی در ایران را در دو سطح از شدت خلاصه کرد:
1- تشدید هویت قومی که متضمن رشد آگاهیهای قومی در نتیجه تضعیف وحدت و هویت ملی است .(14)
2- تبدیل هویت خواهی (هویت طلبی ) به تحرکات سیاسی خشونت آمیز.

در یک مرور سریع، نمودهای مسأله قومی را در شرایط امروز ایران، صرف نظر از هر گونه ارزیابی، می توان به نحو زیر بیان نمود:
1- فزونی مطالبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در میان اقوام .
2- رشد و شکل گیری سازمانهای سیاسی جدید در میان اقوام .
3- رشد فزاینده انجمنها و مراکز استان شناسی .
4- رشد فزاینده انجمنهای هنری، ادبی دانشجویی و غیردانشجویی .
5- افزایش مطبوعات محلی به ویژه با گویشهای قومی .
6- رقابتهای شدید محلی در بین اهالی بومی و غیربومی (در مناطق قومی ).
7- درخواست فرصت ارتقاء در پستهای اداری سیاسی .
8- فراوانی ناهنجاریها در میان اقوام به ویژه اقوام مرزنشین (قاچاق کالا و مواد مخدر، شرارت و ...).
9- درخواست توزیع برابر امکانات و سرمایه گذاریهای اقتصادی و صنعتی .
10- بیگانگی با زبان فارسی .
11- شکل گیری احساسات قومی در میان فرهیختگان و مردم مناطق مرکزی کشور.
12- اعتراضات متعدد دسته جمعی .

علیرغم این که موارد گفته شده قابل افزایش می باشد اما تأکید بر این نکته مجدداً لازم است که چون از دیدگاهی واقع بینانه، مشکل اصلی ما فقدان همبستگی و یکپارچگی ملی است وشکل گیری این یکپارچگی (در حکم یک امکان اجتماعی سیاسی ) تنها در هنگام توجه به آن وسیاستگذاری معطوف به آن صورت تحقق می پذیرد، بنابراین محوری ترین عامل را باید «ابهام ودر پیش نگرفتن رویه های مناسب و فقدان سیاستهای انسجام بخش » دانست . به این ترتیب مدل نظری ذیل را می توان مطرح ساخت :

بنابراین، مسأله اصلی ما ظهور تحرکات سیاسی و خشونت آمیز قومی نیست که درصددتوضیح و تفسیر آن برآییم بلکه مشکل در فقدان همبستگی و انسجام ملی است و با توجه به ساختار قومی در کشور، به مثابة یک واقعیت، فقدان و ابهام سیاست قومی و یا اجرای سیاستهای غلط در گذشته موجب چنین شرایطی شده است . بنابراین برگرفتن سیاست قومی مشخص وآگاهانه یکی از راههای خروج توفیق آمیز از بحران فعلی تلقی می شود و بر این اساس می توان چنین نتیجه گرفت که در پیش گرفتن سیاست قومی مشخص در رویارویی با شرایط موجودپیش رو، به ویژه برای جلوگیری از رشد آن نوع همبستگی قومی که در برابر همبستگی ملی صف آرایی کند و موجب تشدید بحران قومی گردد، یک ضرورت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی (وحتی امنیتی ) به شمار می رود.

ج - سابقة سیاستگذاری و رفتارهای سیاسی حکومت در زمینه مسائل ایران

در یک جمع بندی کلی باید گفت که در نگرش و رویکرد فعلی نسبت به مسائل اقوام نکات ذیل قابل توجه است :
1- نوع نگاه به مسأله عمدتاً فرهنگی بوده است .
2- توسعه زبان و ادبیات فارسی مورد توجه قرار گرفته است .
3- برنامه ها و رویه های انجام شده فاقد مبانی نظری قبلی و استراتژی و برنامه ریزی مشخص و پیشینی بوده است .
4- عوامل مسلط در توصیف و تحکیم وحدت ملی، مذهب شیعه و زبان فارسی تلقی شده اند.
5- هماهنگی بین دستگاههای ذی ربط مناسب نبوده است ؛ به عبارتی سیاست قومی یکپارچه ای در نظام تصمیم گیری کشور دنبال نشده است . (صرف نظر از مصوبات اخیر مجمع تشخیص مصلحت که از چند و چون آن اطلاعاتی در دسترسی نیست ).
6- در اتخاذ راه کارها، علاوه بر پراکندگی، توجهی به رویکردهای علوم رفتاری نشده ومشارکت علمای علوم اجتماعی و انسانی وجود نداشته است .
7- سیاستها فاقد اولویت بندی، تعیین جزئیات فنی و در نتیجه غیرقابل ارزیابی بوده، ضمن این که در بسیاری از اوقات، کلی و مبهم مطرح شده است .

د- الگوی متناسب سیاست قومی در ایران

اول - وحدت ملی و همبستگی اجتماعی

وفاق اجتماعی که هم خانواده با مفاهیمی نظیر نظم اجتماعی، ساختار اجتماعی، آرایش اجتماعی، زیست جهان 1 منظومة اجتماعی،2 انسجام اجتماعی و توافق اجتماعی 3 است، در حقیقت زیر مجموعه ای از مفهوم کلان نظم به شمار می آید، از وفاق اجتماعی تعاریف ذیل به عمل آمده است :
1- اشتراک داوطلبانه قواعد اجتماعی مبتنی بر پیوستگی عاطفی 4،
2- توافق نسبت به بعضی ارزشها و آرمانهای هنجاری اساسی و مشترک .
3- توافق بر سر طرق مشترک دیدن، احساس و عمل کردن و ارتباط داشتن .
4- رجحانهای مشترک و قائل شدن برتری و اولویت در حد قداست برای آنها نسبت به رجحانهای تصادفی و متغیر، تا جایی که آنها از دسترسی به محاسبات فایده گرایانه و تناقض بارجحانهای اخیر مصون بمانند.(38)

 شرایط مطلوبی که در این چارچوب دنبال می شود باید در پی نوعی مهندسی ملت سازی باشد، با این تفاوت که سیاستگذاری در باب قومیتها نمی تواند و نباید منجر به تحقق واقعیتی خارجی به نام ملت (با تعبیررایج آن به معنای جماعتی که در سرزمین مشترک، خاستگاه، منافع، آداب و رسوم و زبان مشترک ) بشود بلکه می باید ضمن شکل دهی یک هویت فرهنگی مرکزی (در ذیل آن هویت ملی مرکزی ) فرهنگ و عناصر جوهری و حقوق اقوام و اقلیتها را پاسبانی کند؛ به عبارتی سعی کلی برآن است که ضمن حفظ هویت قومی، این هویتها در ذیل هویت ملی مطرح شوند؛ به عبارتی مطلوب :

هویت قومی (یا محلی ) > هویت ملی > هویت فرهنگی
 با توجه به این هدف کلی، اکنون باید بر اهداف جزئی،تکنیکها و ابزارهای لازم برای پی گیری این سیاست اشاره داشت . سیاستگذاری در باب اقوام درچهار حوزه اصلی انجام شده که به شرح ذیل می باشد:
1- در حوزة فرهنگی تقویت روند مفاهمة فرهنگی، تبادل اندیشه ها و نمادها و رواج ارزشهای فرهنگی مثل عزت، احترام، تعهد، معرفت، دوستی، اعتماد و صداقت مدنظر است که در این میان اشاعة جوهرة فضائل اخلاقی موجب اشتراک خواهد بود؛ در این صورت تفاوت در موسیقی،ادبیات، آداب و رسوم و ... از موانع تحقق وحدت ملی شمرده نمی شود. هدف اصلی در این زمینه کاهش محورها و عناصر وحدت آفرین و در عین حال تقویت، جدیت و گسترش شمول آنهامی باشد. هر چه تعداد این عناصر محوری کاهش یابد، اشخاص بیشتری در ذیل آنها مجتمع خواهند شد.
2- در حوزه اجتماعی هدف اصلی در این حوزه نیز تقویت روابط اجتماعی اقوام در تمامی ابعادآن است . نزدیک کردن روابط، شدت بخشیدن به مناسبات، عاطفی و گرم کردن روابط و تنوع دادن به اشکال روابط است .
3- در حوزة اقتصادی اهداف سیاست قومی تقویت روابط مبادلاتی، کاهش نابرابریهای منطقه ای، ورود و ادغام بازارهای محلی در بازار ملی، توزیع عادلانه فرصتها، توسعه اقتصادی به ویژه در بعد سرمایه گذاری صنعتی است .
4- در حوزة سیاسی هدف اصلی، تعمیق احساس یگانگی فرد با واحد سیاسی (کشور)، تقویت علاقه مندی به زادبوم، جدا کردن حق تعیین سرنوشت از حق تشکیل کشور مستقل، افزایش مشارکت سیاسی نهادینه شده، تمرکز زدایی اداری و تقویت نهادهای مدنی در مناطق قومی است .

دوم - روشها و ساز و کارهای پی گیری سیاست قومی
بدیهی است این روشهانیز قابل تقسیم و تفکیک بر اساس حوزه های چندگانه زیر می باشد:

یک - حوزه فرهنگی
1- تأکید بر مواریث فرهنگی یا پیشینه مشترک تاریخی به ویژه همزیستی دائمی اقوام و نیزدخالت تاریخی اقوام در حاکمیت .
2- تأکید بر زبان فارسی (که البته نباید به معنی جلوگیری از کاربرد دیگر زبانها و گویشهاباشد).
3- تقویت جایگاه روحانیت (بومی ) و نیز تشویق و تعمیق دین گرایی (در معنای بومی ).
4- ارتقای سطح سواد و رشد آموزش و پرورش .
5- حساسیت زدایی در خصوص رشد مطبوعات محلی، ادبیات فلکولوریک، موسیقی محلی،هنرها و نمایشهای آیینی و نیز لباس و پوشش محلی .
6- پرهیز از بی هویت جلوه دادن زبان و فرهنگهای بومی .
7- تقویت صدا و سیما در مناطق قومی در عین حال رشد صدا و سیمای منطقه ای .
8- غیرسیاسی کردن مذهب در میان قومیتها.
9- تأکید بر مفاهیم جوهری اسلام و پرهیز از تشدید و تعمیق مفاهیم منفک کننده دینی .

دو- حوزة سیاسی
1- تغییر نحوه تفکر سیاسی نخبگان حکومتی .
2- تحقق حقوق شهروندی و تقویت نهادهای مدنی .
3- برابری در فرصت دستیابی به مقامات سیاسی و اداری جامعه و انتخاب توأم با اطمینان واعتماد مسؤولان بومی .
4- برابری در فرصتهای اساسی مانند تحصیلات، شغل و امکانات رفاهی و تساوی در حقوق و امتیازات مادی .
5- تساوی در حقوق مربوط به مشارکت سیاسی .
6- جداسازی تحلیلی دولت و حکومت از کلیت واحد سیاسی - اصلاح رویکرد مبتنی برتمایزگذاری بین حکومت و ساختار ملی .
7- جلوگیری از تمرکزگرایی در تصمیم گیری، برنامه ریزی و اجراء و در عین حال تقویت شبکه های اداری هماهنگ .
8- جلوگیری از ترویج کاذب رقابتهای قومی .
9- بسط مشارکت سیاسی نهادینه شده و ناامیدسازی عمومی نسبت به اتخاذ روشهای غیرمسالمت آمیز.
10- عدم حساسیت در زمینه مسائل تقسیمات کشوری و پاسخگویی سریع و صریح درصورت طرح تقاضا در این زمینه .
11- آگاهی بخشی در خصوص مسائل فراملی به ویژه دخالت بیگانگان .
12- تقویت روابط با کشورهای همسایه .

سه - حوزة اجتماعی
1- تقویت احترام، عزّت و تکریم در میان شهروندان .
2- نهادینه کردن عناصر مثبت از جمله احترام به نظرات، سلیقه ها و حقوق اکثریت .
3- افزایش میزان تحمل، سعه صدر و فرهنگ تساهل و مدارا.
4- تقویت احساسات عام گرایانه .
5- ارتقای سطح ایران گردی .
6- تشویق اقوام به دانش آموزی در داخل کشور (به ویژه تحصیل علوم دینی در داخل ایران ).
7- افزایش اختیارات شوراهای محلی .
8- تقویت ارتباطات برای یکپارچه ساختن عواطف و احساسات پیش ساخته شده و تقویت علائق و منافع مشترک و زدایش تصورات قالبی .
9- تقویت تیمهای ورزشی در مناطق قومی و تشویق برای حضور در مسابقات سراسری وملی .
10- تقویت برنامه های تبادل فرهنگی بین قومی از طریق نمایشگاهها و جشنواره های علمی،ادبی، هنری و نمایشی .

چهار- در حوزة اقتصادی
1- توجه به عمران و توسعه منطقه ای مناطق مرزی و قوم نشین
2- کاهش محرومیتها در مناطق قومی .
3- افزایش فرصتهای شغلی .
4- گسترش بازار ملّی .

نتیجه گیری
اعمال و اجرای چارچوب مطروحه در این نوشتار الزاماً باید با توجه به نکات و ملاحظات ذیل صورت تحقق پذیرد:
1- مسأله سیاست قومی، فقط جنبة حقوقی و قانونی آن نیست بلکه توجه به ابعادروان شناختی، جامعه شناختی و فرهنگی آن ضروری است .
2- آشکارسازی و شفافیت سیاست اتخاذ شده، خودگام مهمی در نقد و بررسی و اجرای آن خواهد داشت، زیرا تصور بر آن است که این سیاست منطبق با شرایط محیطی و نیازهای اقوام ودر عین حال متضمن وحدت ملی و حفظ منافع ملی کشور است .
3- ماهیت و محتوای سیاست قومی باید مبتنی بر اقناع باشد؛ بنابراین، این سیاست نه از حیث سلبی (رفع موانع تحقق آن ) و نه از حیث اثباتی نباید بر زور و اجبار استوار باشد.
4- سیاست قومی که به دنبال تحقق استراتژی وحدت در تکثر قومی است نباید یکباره دنبال شود.
5- به دلیل نبود یک قوم مسلط در ایران تقویت روابط بین قومی مهم است . بنابراین رابطه صمیمانه بین اقوام (مثلاً کرد و بلوچ ) نیز به اندازه رابطة اقوام با قوم مرکزی (مثلاً کردها و بلوچها بافارسها) اهمیت دارد.
6- تشخیص مهمترین عناصر فراگیر (از لحاظ فرهنگی ) بسیار مهم است و صرف نظر از نتایج آن، روش نائل آمدن به چنین عناصر و محورهایی مهم است .
7- سیاست قومی ضمن پیروی از اصول کلی باید منطقه ای تنظیم شود، به ویژه بر اساس میزان شدت و ضعف در دوری و نزدیکی از مرکز و از سایر اقوام .
8- این نوشتار هرگز مدعی عرضة یک طرح نهایی نبوده بلکه می تواند پیش نویسی برای تدوین سیاست قومی در نظر گرفته شود.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محمد قربانی 94/11/8:: 9:44 صبح     |     () نظر
 
قوم یا کثرت گرایی؟
قوم گرایی یا ملی گرایی ؟ مجید دیوسالار

مقدمه

با گسترش کشمکش های قومی و افزایش اهمیت آن در سیاست بین الملل در طول دو دهه 1980 و 1990 میلادی، شاهد بی توجهی فزاینده نسبت به مسئله قومیت و ناسیونالیسم قومی در شاخه های گوناگون علوم اجتماعی بوده ایم. حاصل این توجه، در محافل آکادمیک و حکومتی انتشار کتاب ها و مقالات در مورد گروه های مختلف زبانی، مذهبی و نژادی در فعالیت های سیاسی و نیز ناسیونالیسم قومی و تأثیر این فرایند بر امنیت ملی کشور و تهدیدات ناشی از آن می باشد.

با توجه به انگیزش خواست های قومی در گستره جهانی و دامن زدن به منابع قومی ناسیونالیسم چنین به نظر می رسد که در دهه آینده کلیه کشورها به ویژه ایران با این مسئله مواجه خواهند شد.

از آنجا که قومیت ناسیونالیسم قومی از شاخص های عمده در شناخت ظرفیت طبیعی کشورها برای نیل به ثبات و دوری از خشونت به حساب می آید، امنیت همه کشورها علی الخصوص ایران که در چهار راه تمدنی و قومی قرار دارد، بدون توجه به این بعد رقم نخواهد خورد.

در جمهوری اسلامی ایران به نظر می رسد وجود یک قطب قومیتی و ناسیونالیسم مرتبط با آن در غرب و جنوب شرقی کشور و همراهی با دو گسست دینی و به ویژه اقتصادی و تحریکات بیگانگان می تواند خطر آفرین باشد. در نتیجه تضمین اهمیت ملی به عنوان مهم ترین شاخصه های حکومت جمهوری اسلامی ایران در اینجا نمایان می شود و جلوگیری از تبدیل مشکلات قومی ـ فرقه ای و ادعای ناسیونالیسم قومی به چالش و در نهایت بحران نیازمندی ها و انسجام درونی ضرورت پیدا می کند.(1)

بحث های نظری درباره مسئله قومیت و ناسیونالیسم قومی

الف: قومیت: پدیده ای کهن یا ابزاری؟

نظریه های بسیج قومی-نظریه رقابت بر سر منابع-نظریه انتخاب حسابگرانه (عقلانی)-نظریه رفتار نخبگان-تشریح قومیت در چار چوب انسجام ملی

ـ رابطه مرکز ـ پیرامون بین دولت و گروه های قومی

قومیت، هویت ملی و حقوق مرتبط به آنها

ـ تساوی در حقوق و امتیازات قانونی؛

ـ برابری در فرصت دستیابی به مقامات سیاسی و اداری جامعه-ـ برابری در حقوق مربوط به مشارکت سیاسی و ظایف مرتبط با آن.

عوامل شکل گیری ناسیونالیسم قومی

عوامل مؤثر بر شکل گیری یا تشدید ناسیونالیسم قومی در جوامع چند قومی به اقتضای خاص هر جامعه:

ـ چگونگی ساختار توزیع منابع قدرت اعم از اقتصادی ـ سیاسی و فرهنگی در جامعه؛

ـ وضعیت خود جنبش ناسیونالیسم با توجه به سه محور ایدئولوژی، ساز و کارها و شیوه های پیگیری مطالعات و پایگاه اجتماعی؛

ـ تجربه تاریخی تعاملات و روابط اقوام که آیا سلطه گر و سلطه پذیر یا فدرالی یا خود مختاری بوده است؛

ـ واکنش و حساسیت قدرت های منطقه ای و جهانی به موضوع اقوام در یک کشور خاص؛

ـ شرایط ژئوپلتیک یا جغرافیای ترکیب قومی در هر جامعه، نسبت جمعیت و سرزمین و همسانی قومی با کشورهای همسایه و نوع شکافهای موجود در جامعه؛

ـ روند ملت سازی و دولت سازی در کشور که آیا دوران بحران را طی کرده یا خیر و در چه مرحله ای است؛

ـ نوع نگرش و میزان گرایش اقوام به هویت ملی، منافع ملی و دولت ملی که آیا با دولت مرکزی موافق هستند یا با قوم مرکزی و ـ تبعیض که یکی از عوامل بروز مسائل قومی است.

جامعه شناسی اقوام در ایران

شکاف های اساسی قومی در عصر پهلوی

جامعه مدنی و گروه های قومی در ایران ؛ قبل و پس از انقلاب اسلامی

قومیت در سند چشم انداز بیست ساله

پتانسیل تهدید اقوام علیه امنیت ملی کشور

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محمد قربانی 94/11/8:: 9:33 صبح     |     () نظر
 
یک پرسش بسیار مهم؟

دوستان پس از  گذشت 37 سال از تغییر حکومت ایران و اجرای احکام مجازات اسلامی، همکنون جای این پرسش خالی است که آیا اجرای احکام شدیدی مثل اعدام، توانسته سرعت رشد جرایم را کاهش و یا آن را تخفیف دهد؟

اگر پاسخ منفی است پس چرا نباید در اجرای اینگونه احکام ( که عوارض و نکات منفی آن بیشتر از تاثیر گداری اندک آن است) تجدید نظر نمود؟ و یا احکام جایگزین موثری ارائه داد؟

نظرات شما شاید راهی برای اصلاح رفتار های اشتباه تصمیم گیران کشور درآینده ای درخشان تر باشد.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محمد قربانی 94/11/8:: 9:4 صبح     |     () نظر
 
یک تجربه(تغییر ) رفتاری نسبت به کودکان

         یکی از آموزگاران عزیز، تجربه‌ای برای «سلامت» فرستاده‌اند که ارزشمند است و به نظرم‌ می‌آید که خواندنش برای همراهان «سلامت» مفید خواهد بود:

      «من10 ساله که معلم کلاس چهارمم. همیشه یکی از کارهای من برای ساکت کردن بچه‌ها فریاد زدن و تهدید به اخراج از کلاس بوده است. من با این روش همیشه کنترل کلاس را در دست داشتم. امسال پسر خودم کلاس سومه. او معلمی داره که شبیه من عمل می‌کنه و من از این بابت خوشحال بودم که امسال دیگه پسرم از سر و صدای زیاد بچه‌ها شکایت نمی‌کنه و می‌تونه بهتر تمرکز کنه و درسش رو بخونه. تا یک ماه پیش همه چیز خوب پیش می‌رفت تا اینکه مشکل پسرم شروع شد. اول صبح‌ها به سختی از خواب بیدار می‌شد و هر روز به بهانه‌ای می‌خواست تو خونه بمونه. وقتی هم با خواهش و تمنای من آماده می‌شد، مرتب نگران بود که چیزی رو جا نگذاره. باید بگم که پسر من همیشه بچه‌ای مرتب و حرف‌گوش‌کن بوده. او هیچ وقت از مدرسه رفتن گریز نداشته و همیشه به یادگیری اشتیاق نشون می‌داده. من و پدرش به شکل‌های مختلف سعی کردیم و متقاعدش کنیم که باید مدرسه بره. با معلمش صحبت کردم. او گفت که پارسا سوگلی کلاسه و نمی‌تونم دلیلی برای مدرسه نرفتنش پیدا کنم. کم‌کم صبح‌ها حالت تهوع پیدا کرد و اگر یک لقمه اونم به زور بهش می‌دادیم، استفراغ می‌کرد.

      ما به دکترش مراجعه کردیم و در بررسی مشکل جسمی خاصی پیدا نکردیم، ایشون به ما گفت که ریشه این مشکل عصبیه و ما رو به روان‌پزشک ارجاع داد. اونجا بود که متوجه شدم پسرم چقدر از معلمش می‌ترسه، معلمی که تا حالا نازک‌تر از گل به پسر من نگفته بود. من فهمیدم وقتی بچه‌ها رو با داد زدن و تهدید کردن ساکت نگه می‌دارم، بچه‌هایی که درونگرا هستن و زمینه اضطراب دارن، بیشتر از بچه‌هایی که من قصد داشتم از تهدیدهام بترسن، دچار نگرانی می‌شن و بیشتر مراقب خودشون و رفتارشون می‌شن و این مساله می‌تونه تا حدی باشه که امتناع از مدرسه رفتن‌رو ایجاد کنه.

      من متوجه شدم که بچه‌ها خیلی زود با تعمیم دادن شرایط به خودشون دچار اضطراب می‌شن، پسرم گفت وقتی معلم از بغل دستیش می‌خواد که کلاس رو ترک کنه، او صدای ضربان قلب خودشو حس می‌کنه و فکر می‌کنه نفر بعدی که قراره اخراج بشه اونه. من به این فکر کردم که وقتی پسرم از این رفتار تا این حد آسیب‌دیده، دختر بچه‌هایی که شاگردای خودم هستن و بیشتر مستعد اضطراب و ترسن تا چه حد از رفتارهای خشن (اما با حسن نیت من) آسیب می‌بینن... بگذریم! پسرم با درمان و ایجاد تغییرات و زحمات معلمش بهتر شد؛ من هم حالا رفتارمو تو کلاس عوض کردم و فکر می‌کنم شاید این مشکل برای این به‌وجود اومد تا تلنگری باشه برای من. چون ما معلمان با گرانبهاترین آفرینش خدا یعنی انسان سر و کار داریم؛ انسانی که خدا خودش رو برای خلقت اون تحسین کرد: «فتبارک‌ا... احسن الخالقین»

      من الان سعی می‌کنم نه‌تنها عمدا فریاد نزنم، بلکه تا اونجا که می‌تونم عصبانیتم رو کنترل کنم و برای بچه‌ها الگوی عملی از رفتار سنجیده باشم: «من از آن روز معلم شده‌ام/ او به من یاد بداد/ درس زیبایی را/ که به هنگامه خشم/ نه به دل تصمیمی/ نه به لب دستوری/ نه کنم تنبیهی/ یا چرا اصلا من/ عصبانی باشم/ با محبت شاید/ گره‌ای بگشایم/ با خشونت هرگز!»

 دکتر میترا حکیم‌شوشتری-فوق‌تخصص روانپزشکی کودکان، عضو هیات‌علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط محمد قربانی 94/11/8:: 8:59 صبح     |     () نظر
<      1   2   3