توسعه بهعنوان یک ایده از دورانی به زبان فارسی راه یافت که فرهیختهگان ایرانی به موضوع عقبماندگی ایران پس از رابطه و آشنائی با جوامع اروپائی پیبردند . بدین خاطر زایش این ایده پیش از هر چیز ناشی از پیآمدهای رویاروئی با واقعیتی بیرونی بود نه تاملی درونزاد . این موضوع خود را با پرسش عباس میرزا از فردی فرانسوی تعیّن داد که در پی پاسخی برای چرایی شکست ایران در جنگهای ایران و روس میگشت . منشأ « بیرونی » پرسش عباس میرزا منجر به پاسخی دولت محور شد که بهتدریج ایده توسعه را در گذار به ( مفهوم) و از آنجا به تئوریهای توسعه ، متأثر از دستگاه مفهومی و ساختار آکادمیک غرب کرد و عملاً تبدیل به ( ایدئولوژی ) به مثابه ابزاری مبارزاتی در مناسبات قدرت گردید . این تئوریها بر آمده از فاعل شناسای دیگری بود و هرگز از جنبه تئوری دانش ، پرسش از اینکه فاعل شناسای ایرانی کدام است بدرستی طرح نشد و بحث توسعه از منظر شرایط امکان علم در ایران صورت نگرفت . در واقع موضوع درست تقریر محل نزاع نشد و مفهوم (آگاهی) که پیش شرط امر توسعه بود به بحثی جدی تبدیل نگردید . آگاهی ملی از مقول? اقتصاد و مفهوم توسعه ، بر پایه انسان شناسی فلسفی خاصی شکل میگیرد و باید قبل از هر چیز پرسش « انسان ایرانی چیست » سامان یابد و آنگاه بر این پایه به جزئیات مناطق ایران پرداخته شود تا بتوان بر امر« توانمندی انسان ایرانی » واقف شد و دریافت که این امر از رهگذر توانمندی درونی صورت میگیرد . پس دین، هنر و فرهنگ در روند توسع? اجتماعی نقشی محوری بهعهده خواهند گرفت. نقشی که می کوشد با دوری از تنازعات و ستیز های اجتماعی خلأ درون انسانها را پر کند .
مقدمه
پردازش، بسط و گسترش «توسعه» بهمثابه یک ایده در ایران ناشی از یک دغدغه شریف ، انسانی و ملی بوده است که از سوی سیاستمداران ، فعّالین سیاسی ، روشنفکران ، روحانیون ، و کسانی که به نوعی دغدغه اجتماعی داشتهاند ، صورت گرفته است . این دغدغه چیزی نبوده است جز رفع نارسائیهایی که در جامعه مشاهده میشده . اما این انگیزش از آنجا که میتوان گفت تنها یک خواست بوده نتوانسته است با دانشی متناسب همراه شود و نتایج لازم در راستای آن دغدغه شریف را ببار آورد. از این رو «توسعه» بعنوان یک مفهوم عام که ابعاد توسعه اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی را در بر میگیرد ، در فضای زبان فارسی تبدیل به ایدئولوژی توسعه شدهاست . ایدئولوژی در این جا با دو مشخصه معنا مییابد :
- گونهای ابزار برای پیکار سیاسی
- عدول از تفکر مفهومی و برتافتن از مبانی علمی
تکوین« ایده توسعه » به « مفهوم توسعه » در تاریخ معاصرایران
پایه های انسان شناسی در غرب
انسا ن شناسی ایرانی شرط امکان توسعه اجتماعی در ایران
توسعه اجتماعی امری انسانی است
پایان سخن
یکی از مهمترین موانع معرفتی توسع? اجتماعی در ایران ، تئوریهای توسع? اجتماعیاند چرا که این تئوریها درساختار آکادمیک اروپا و امریکا ظهور پیداکردند و بسط وگسترش یافتند . این تئوریها جزئی کوچک از شاخههای علوم در غرب است که بر پایه فاعل شناسای خاص خود تکوین یافته است و از این رو با واقعیت جوامع دیگر خوانائی ندارد . چرا که آن فاعل شناسا نسبت به موضوعِ مورد پژوهشِ ما نسبتِ درون ماندگار ندارد . این تئوری ها بدون اتکا بر انسانشناسی این جوامع ساخته شدهاند و فاقد اشراف لازمند بر نیازهای درونی انسانهائی که قرار است از مزایای توسعه اجتماعی بهرهمند شوند . دومین مانع معرفتی رویکرد عجولانه و عملیاتی به پدیده توسعه اجتماعی است که فرصت نمیدهد تا تأمل و اندیش? انتقادی شکل بگیرد . اگر ساختار علوم را در گستره آن یعنی علوم عملیاتی ، علوم طبیعی ، علوم انسانی و علوم فرهنگی بینیم آنگاه تجهیز آنها در جهت حرکت موزون وظیف? « خِرد تنطیم گر » است ،که یک شاخ? آن « خرد عملیاتی » خواهد بود . تقویت خرد تنظیم گر از طریق استقلال حوزه آکادمیک نسبت به منازعات سیاسی صورت میگیرد و حوزههای آکادمیک با دوربودن از منازعات سیاسی و ایستادن فراسوی آنها می توانند به نقش تنظیمگر خود عمل کنند .اما یکی دیگر از موانع معرفتی عدم رابطه تنگاتنگ نهادهای آکادمیک با نهادهای برنامهریز در امر توسعه اجتماعی است و آخرین آن و شاید مهمترین آن اینکه توسعه اجتماعی امری انسانی است و انسانها نیروی اصلی خود را از درون خود میگیرند . تقویت درون انسانها مهمترین راه حل توسعه اجتماعی است که در حیطه وظایف دین، هنر، فلسفه و فرهنگ است. بدون تقویت و تعادل آنها توسع? اجتماعی امکان پذیر نیست.